سلامت نیوز:به بهانه خبر منتشره چندی قبل با عنوان «تبعات تبعیض جنسیتی آزمون استخدامی دولت» در این آزمون 2800 نفر از میان شرکتکنندگان انتخاب میشوند که از بین آنها 2284 نفر مرد، 16 نفر زن و 500 نفر دیگر به صورت مشترک خواهند بود.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جهان صنعت عنوان «هزینه تمامشده دختران نسبت به پسران» تلاشی برای به میدان آمدن تحلیل «قیمت تمام شده دخترپروری نسبت به پسرپروری از دیدگاه والدین» برای سیاستگذاران و برنامهریزان کشور است که تبعیض علیه دختران را توجیه و شگفتی که آن را در راستای توجه برابر به دختران و پسران ارزیابی میکنند.
بدون تردید با توجه به شکنندگی بنیانهای اجتماعی در برابر فشار روزافزورن تغییرات الگوبرداری پدیده جهانی شدن و خواست دولتها و نهادهای فرهنگی و اجتماعی از مردم، بر همگرایی درونی و مقاومت در برابر آن و در سوی دیگر واگرایی دولتها در بنیانها و سیاستهای اقتصادی، موجب کاهش نیروی «مردم و جامعه» و سنگینتر شدن هزینههای پرورش برای والدین شده است.
این نوشته در نظر دارد به طور کوتاه در سه بخش به این موضوع بپردازد. اما پیش از پرداختن به بخشهای سهگانه، شایسته است برداشت این نوشته از الگوبرداری بیان شود و برای فهم آن باید از واژه فرهنگ آغاز کرد: واژه فرهنگ بیدرنگ ما را به آن بخش از دانشباورهای انباشته بشری که امروز در یک ارگانیسم به صورت کردار و رفتار روزانه، پدیدار میشود، رهنمون میسازد. بر این پایه فرهنگ، از خود کردن دیگران (یا خود را از دیگران پر کردن) و پسنشینی دلنشین و سازنده فرد
بخش اول: گزارش تغییرات پدیده جهانی شدن
گفتمان بیآغاز و بیپایان «جنبش به ترازی» از نقطه عطف درک «انباشتگی» به مثابه سرمایه و ارزش تا همین چند قرن اخیر، چیرگی کار بدنی را در مسیر مقوم «ارزش» رقم زده بود و در نگاه به گذشته دور و دراز این برش از تاریخ، الگوبرداری برتری کار بدنی، سامان بخشبنیانها و ارزشهای اجتماعی زیست زیندگان بوده است. اما چندی است کارکرد همواره سیریناپذیر «سرمایه» و تعمیق کارکرد عنصر «تقسیم کار» به موازات هم دستیابی به ابزار و دانش تولید و هم بیداری فردیت را موجب گردیده است.
بر این بنیاد نقش خانواده، ایل، قبیله، قوم و... که پیشتر در افزایش نیروی بدنی و کمک به «انباشتگی» به مثابه «قدرت» به دست آمده بود، امروزه در پروسه تغییرکاربری قرار گرفته است و همین طور پدیده «ارث» که در نگه داشت نیروی انباشته در کانون خانواده، ایل، قبیله و... به کار میرفته با برنهادن نهادهای گوناگون تامین اجتماعی و با برافراشتن پرچم «نفر خانواده» در حال فروپاشی است. این به آن معنی است که نیروی کار هر چه وابستگی و دلبستگی کمتری داشته باشد تا تمام قد در خدمت «سرمایه» قرار گیرد و چون فشارهای پدیده تغییرات جهانی شدن در این خودیابی (میدانداری فردیت) «زورشیرین» است بنابراین امروز، کاستن از وابستگیها و دلبستگیها، هر چه شیرینتر در جانهای فردی بیدار شده است.
اینک رشد جمعیت در پی کارکرد امروزین «سرمایه» و «ارزش» پیرو علم «جمعیت بهینه» قرار گرفته و از خواست و اراده بنیاد خانواده، ایل، قبیله و... بیرون شده است. بر این پایه نقش خانواده در امر «پرورش» و «آموزش» چه با محوریت زن یا مرد رو به کاستی است چون «سرمایه» این نقش را به نهادهای دیگری واگذار کرده و در پی پذیرش ناگزیر این تغییرات تا همین جا عنوان فرزند به «کالای اجتماعی» تغییر یافته است. بنابراین همانند تقدیر دیگر کالاها، چندی و چونی آن و همین طور ترکیب ژنتیکی بهینه آن در راستای کاهش هزینه و هر چه سودمندی به خود و دیگران در دستور کار نهادهای سرمایهداری قرار گرفته است.
روشن است که کانونهای پیشتاز در تغییرات با فهم نیاز و سپس انگیزه برای تامین آن و پذیرش بازتولید چرخه تغییرات، پیشتازی خود را رقم زدهاند و این تغییرات با کالاها و خدمات آنها ناگزیر به کشورهای پیرامون (مصرفکننده) سرازیر میشود میتوان گفت شیرینی و شیفتگی برخورداری از کالاها و خدمات دیگران و پذیرش تغییرات درخواستی آنان، سوا کردنی نیست. امر به پذیرش تغییرات در رویکردهای اقتصادی و نهی همزمان نهادهای فرهنگی و اجتماعی را میتوان به حضور بوروکراسی کنترلی یعنی نفی الگوبرداری سرمایه، اقتصاد به شدت دولتی و نیز پدیده نفت و ادامه سیاست پایدار ریالی کردن نفت و ورود کالاهای گوناگون و گسترده از کانونهای تغییرات، نسبت داد.
بخش دوم: گزارش رفتار پارادوکسیکال
بنیانهای اقتصاد ملی برای همگرایی و ایجاد ارزش با اقتصادهای دیگر بیتابی میکنند و دولتهای قدرتمحور هم در این بیتابی با هدف افزودن به قدرت خود همراه هستند و در سوی دیگر تغییر در بنیانهای اجتماعی و فرهنگی را در کاهش قدرت خود مییابند و همراه با نهادهای همنهاد با خود در برابر این تغییرات ایستادگی مینمایند. به این طریق دولتها در گرداب پارادوکسیکال گرفتارند و در نمییابند که این یورش، به بنیانهای اجتماعی و فرهنگی به موجب گوارش کالاها و خدمات دیگران به وجود آمده است. کالا و خدماتی که مابه ازای آن برونداد اقتصاد و به کارگیری داشتههای ملی و کارکرد نیروی کار داخلی نبوده بلکه عمدتا با فروش مواد خام گوارش شده است.
بسیار روشن است که کالاهای جدید که نیاز به آن در جای دیگری فهم شده و سپس تولید و توزیع شده باید مصرفکنندگان خود را تغییر دهد تا «گوارش» آن ممکن شود و این همان «تغییر» است. پروسه «انباشتگی» این همه تغییرات بنیادی را در اتاق فرمانی به پیش نرانده تا در اتاق فرمان دیگری آن را متوقف کرد بلکه این حاصل کارکرد «جنبش به ترازی» است که این همه را به موازات در جانها هم تنیده است. گفتمان وجدان نیاز است که دنیای پیشتاز را به ژرفای زمین، دریاها و اقیانوسها و کهکشانها و همینطور در دل ذرهها و بازهم ذرهها فرا میخواند.
بخش سوم: گزارش رفتار والدین دختردار
امروزه والدین دختردار در فشار پیوسته زورآورنده دو تیغه قیچی قرار گرفتهاند، یکی فشار دولتها و نهادهای همنهاد با دولتها مبنی بر مقاومت در برابر فروپاشی بنیانهای اجتماعی و فرهنگی و تیغه دیگر سیاست رایج اقتصادی دولت که پیرو بیچون و چرای تغییرات جهانی است. باید یادآوری شود که چگونه انتظار داریم کالاهایی مانند صنایعدستی، فرش، کشمش، بادام، پسته، زعفران، خاویار و... علاوه بر ارزآوری، فرهنگ ایرانی را هم به مصرفکننده منتقل نماید. در سوی دیگر باید انتظار این هم باشد که مصرف گسترده کالاهای خارجی (کالای پیچیده از جنس خبر- مولانا- که جانها برای شنیدن آن بیتابی میکنند) فرهنگ آنها را هم سوار بر کالاها و خدمات به مصرفکننده ایرانی منتقل نماید. اقتصادی که در سه دهه گذشته بیش از هزار و چند صد میلیارد دلار کالای خارجی مصرف کند و ارز آنها را عمدتا از فروش نفت، گاز، مشتقات نفت و گاز و یا سایر مواد معدنی تامین نماید و تولیدات داخل هم رونوشتی تام و تمام از کالاهای کشورهای پیشتاز تغییرات باشد، چگونه میتواند بنیانهای اجتماعی و فرهنگی خود را حفظ کند و مهمتر فرهنگ خود را هم به دیگران منتقل نماید و در تغییرات جهانی شدن سهم داشته باشد. در فروش نفت، گاز، موادخام معدنی فرآوری نشده چه فرهنگی به کار رفته که همراه با آن به مصرفکننده در دیگر کشورها منتقل شود و بازدارنده ورود فرهنگ آنها باشد.
اما والدین دختردار بیشتر از والدین پسردار در بین فشار دو تیغه قیچی قرار دارند. از طرفی دختران به موجب فراخوان تغییرات باید همسان با پسران از آموزش پیش از دبستان، دبستان، دبیرستان و دانشگاه برخوردار باشند که امروزه تا حدودی هستند ( به استثنای برخی رشتههای دانشگاهی) روشن است که مفاد آنچه میآموزند، تدارک آمادگی آنها برای مشارکت در تولید ملی است و این هزینهها را هم جامعه و هم والدین تحمل میکنند. اما به محض آمادگی آنها برای حضور در مشارکت، دولتها و نهادهای همنهاد با دولتها با برخورداری از اتوریته دولتی و بستر فراهم اقتصاد دولتی برای اعمال این آتوریته تبعیضآمیز، از آنها میخواهند که خانهنشینی و فرزندآوری را برگزینند و مشارکت در تولید را به مردان واگذارند.
دولتها برای اینکه بر این پارادوکس فائق آیند، به ناگزیر محدودیتهای گستردهای را برای دختران برای جلوگیری از حضور آنها در مشارکت مانند یافتن شغل مناسب و شایسته تدارک میبینند تا هرچه بیشتر این نیمه از جمعیت به فرمان آنان تن در دهند.
والدینی که با هزاران آرزو و امید و با هزینههای بسیار نسبت به والدین پسردار تحمل کردهاند اما اینک در کارکرد این پارادوکس نه خانواده تشکیل میشود (منظور نرخ رشد ازدواج و تشکیل خانواده در مسیر کاهشی است) که در همراستایی با سیاست دولتها، دختران در خانواده کنار مردان باشند و نه تنگیهای دولتی به آنها فرصت برابر میدهد که با مشارکت در تولید فعال باشند. در اینجا پرسشی به میدان میآید که «چرا هزینه تغییرات جهانی شدن و این پارادوکس را باید دختران و والدین دختردار پرداخت نمایند؟»
بر همگان روشن است که بنابر محدودیتهای فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی اساسا پروراندن فرزند دختر برای چیرگی بر تبعیض موجود (از هر نوع) نسبت به پسران پرهزینه است و به طور کلی دخترها نسبت به پسرها در جامعه ما آسیبپذیرتر هستند، مردانی که امروز به آنها تشکیل خانواده فرمان داده میشود، آیا با دیدن این صحنه پارادوکسیکال باید به تشکیل خانواده و داشتن فرزند و مهمتر داشتن فرزند دختر انگیزه داشته باشند؟
بیانصافی است که نگاه دختران هر چند ناقص و نارس و به میزان اندک کاویده نشود. چه سنگین بوده و هست دختر بودن، آن زمان که آرام آرام در هر نگاه و کنش رفتاری از سوی والدین و سپس جامعه، ناتوانانگاری آنها را قورت دادن و تنیدن دردمندانه پذیرش این باور ساختگی، آن هم از سر عشق و دلسوزی، والدینی که از روز نخست تولد فرزند دختر، با کولهباری از تاریخ، این حسرت رازآلود خود را در دخترانشان ببافند و به قبول این ستم همیشگی و پایدار، آنها را بباورانند و این قابلیت و توانمندی و مظهر آفرینش از تولد تا مرگ در تاریخ تا به اینجا آمده، تفسیر و ترجمان این نگاه بر خود بوده و اینک کارکرد «جنبش بهترازی» و میوه مقوم ارزش آن یعنی «سرمایه» از او میخواهد بر این باور ناباور شود. پس بر این پایه دولتها یا نهادهای همنهاد با دولتها تا هنگامی که رفتار پارادوکسیکال دارند و ناتوان از برپاداری الگوبرداری همساز هستند، نمیتوانند نیمی از استعداد جامعه را در تاریخ خودخواسته منجمد کنند و از آنها بخواهند از پشت شیشههای مات وکدر، جهان را به تماشا بایستند. به هر روی بوروکراسی صیانت از موازنه صادرات ساده و کمتنوع در مقابل واردات پیچیده و پرتنوع نه فقط در پی نهادینه کردن تبعیض علیه زنان بلکه اساسا در پی تعمیق تبعیض به طور کلی بوده و پرواضح است آسیبپذیری تنها ارمغان این رویکرد خواهد بود.
پیشنهاد: اگر بر اینکه نهاد خانواده ارجمند است، همدلی وجود دارد و شنیدن صدای فروپاشی آن برایمان آزاردهنده است و از سوی دیگر پدیده جهانی شدن چون دولت پنهان بر ما چیرگی یافته و نابودی آن را نشانه رفته است، باید بدانیم که هم او مجال اندیشیدن برای هر کنشی را از ما گرفته است.
پس پیشنهاد این نوشته ساخت خاکریزی است برای دست و پا کردن مجال؛ مجالی برای به خود آمدن و برای اندیشیدن و آن، اینکه کالای دیگری زمانی مصرف شود که مابهازای آن کالای تولیدی ما را مصرف کند و این فقط و فقط با مشارکت بالا (میانگین جهانی 65 درصد) و البته بدون تبعیضِ مردم در اقتصاد ممکن میگردد. کالا در برابر کالا و مصرف در برابر مصرف.
محصولات کشاورزی از هر نوع زراعی، باغی، خشکبار یا حیوانات اعم از زنده یا گوشت به شرط آنکه مدام در فرآوری و پیچیدگی باشند را میتوان کالا نامید، در غیر این صورت با مواد معدنی مانند خاک، سنگ، نفت، گاز، مس و... هیچ فرقی ندارند و شاید از آنها هم خسارتبارتر باشند.
نظر شما